
عکس: مهدی حسنی
روزنامه شرق روز شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ شماره ۱۷۲۹یادداشتهایی را از چند هنرمند ایرانی در سوگ صادق تیرافکن منتشر کرده است: برای صادق تیرافکن؛ شیفته انسان، عاشق ایرانی / مجید سعیدی من با واسطه عباس کوثری در سالهای دور با صادق آشنا شدم. در نگاه اول فردی بود مغرور و کمحرف. اما رفتهرفته برعکس آن برای من هویدا شد. او در عین جوانی فردی کامل و هنرمندی والا بود. او تقریبا با تمام هنرهای بصری کاملا آشنا بود. کم حرف میزد ولی بقدری سنجیده و با معلومات کلمات را ادا میکرد که به دل مینشست. او تاثیر شگرفی روی دوستان اطرافش داشت. اوایل که با او آشنا شدم چندینبار برای کارهای بهقول خودم هنری با او مشورت کردم و اینقدر خوب برایم این موضوع را روشن کرد که من بدون هیچ موضعگیری کلامش رو پذیرفتم. او میگفت که تو در دنیای خودت تاثیر زیادی گذاشتی و با وجود این توانایی، نیازی نیست در حوزه دیگر وارد شوی. او نقش بزرگی در آثار هنرمندانی همچون عباس کوثری و نیوشا توکلیان داشت. در خانهاش بهروی همه باز بود. خانهای زیبا در خیابان هشتم وزرا که با آثار دیگر هنرمندان تزیین شده بود. او سعی میکرد بیماری خود را تا آخرین لحظات زندگی از دیگران دور نگه دارد. یادم است در آخرین دیدارمان در فروردینماه امسال در خانهاش، با اینکه سرگیجه و عدم تعادل داشت سعی میکرد در کارهای خانه کمک کند و نشان دهد که خوب است. از وی خواستم که نظرش را درباره آخرین مجموعه کارم بدهد، با وجود حال بد بهسرعت پذیرفت. بیناییاش تحلیل رفته بود. به او گفته بودم که صادق اگر تو این مجموعه را نپذیری من آن را پاک خواهم کرد. صراحت لهجهاش را دوست داشتم. انتظار داشتم بهدلیل دید کمش که ناشی از بیماری بود روی همان عکس اول نظرش را بگوید ولی با کمال تعجب از من عکسهای بیشتر خواست و در نهایت گفت این مجموعهای بود که میخواسته کار کند اما بیماری امانش نداده و بسیار از آن استقبال کرد. از او تقاضا کردم که این مجموعه را در کنار او کامل کنم، بسیار خوشحال شد اما آن غده لعنتی اجازه نداد. او حرف گذشتهاش را تکرار کرد که تبحر تو در عکاسی کلاسیک است ولی این نوع آثار را برای فراغت انجام بده. در آخرین نمایشگاهش که مجموعه کارهای مستندش را برای نمایش گذاشته بود، با وجود بیماری، با علاقه و احترام به بازدیدکنندگانش، نمایشگاه را از طریق اسکایپ دنبال میکرد و لبخند از لبانش دور نمیشد. او برای مردم کار میکرد. برعکس بسیاری از هنرمندان که بعد از شهرت از مردم فاصله میگیرند او دوست داشت کف جامعه باشد و از همکلامی با آنها لذت میبرد. هنرش برای مردم بود و جاودانه شد. او از استادبازیهای امروز ایران بهدور بود. رفتارش با اطرافیان مثل یک دوست بود و نه یک استاد اما جوهره یک استاد را داشت. گفتههایش همراه با طنز بود. در عین رفتار صمیمیاش هیچوقت بهجز برای چند نفر از اطرافیان نزدیکش سفره دلش را برای کسی بازنمیکرد. او عاشق ایران و فرهنگش بود. یکی از آرزوهایش دیدن افغانستان بود. همیشه میگفت که من باید بیایم آنجا را ببینم و درک کنم. به نظر من صادق یکی از هنرمندانی بود که یک پدیده در عصر خود محسوب میشد. او درعینحال که هنرمندی خلاق و نوآور در آثارش بود از نقطه نظرجامعهشناسی بسیار هوشیار بود. مهمترین خصلت او در آثار هنریاش حضور و اثر انسان در تمامی آنان بود. او همیشه برای انسانها و انسانیت ارزش بسیاری قایل بود. تابلو تمام قد هنر ایران در منطقه و جهان بود. زبان خاصی برای بازگوکردن دغدغههایش داشت که باعث تفاوت سبک کارش با دیگران شده بود. هیچ وقت دوست نداشت فقط بهعنوان عکاس شناخته شود و گستره هنر خود را در سینما و تئاتر و نقاشی میدانست. آثار جدید او بیشتر از تکنیک فتومونتاژ و کولاژ بهره داشت، برعکس آثار قبلی وی که عکاسی در آنها از نقش بیشتری برخوردار بود.یکی از المانهای اصلی آثارش تمدن شرق بود که همیشه در تمامی دورههای کاری وی مشهود بود همچون مجموعه عاشورا و زورخانه. او در آثارش بدنبال یادآوری عناصر و المانهای فراموششده در جامعه بود. هنرش مفهومی بود ولی با وجود علاقهاش به سنت، تعادل را در سنتشکنی ایجاد میکرد او هیچ وقت با آثارش نفی گذشته را انجام نداد، بهگفته خودش قصد ترویج آنها را نداشت و فقط میخواست آنها را یادآوری کند. علاقه او به مذهب در آثارش، به کودکی وی برمیگشت که همراه پدرش بود، زمانی که پدرش مسوول هیات عزاداری بود. او هنر مفهومی را خوب میشناخت و بهراحتی هدف خود را بیان میکرد. شاید میدانست که زمان زیادی برای دیدن ایران و دوستانش ندارد. بههمین دلیل در آخرین روزهای زندگی خود به ایران آمد. آخرین پروژهاش را در بستر بیماری انجام داد و رفت. بیصبرانه منتظر دیدن آن هستم چرا که آثارش تداعی کلام و چهره او را برای من دارد. روحش شاد. صادق رفت / مهران مهاجر زین پیش نشانِ بودنیها بودست پیوسته قلم ز نیک و بد ناسودست اندر تقدیر آنچه بایست بداد غم خوردن و کوشیدنِ ما بیهودست هنوز یک ماه نشده که «صادق تیرافکن» از ایران رفته. هنوز یک ماه نشده که آخرینبار او را با مهرداد دیدیم. اما حالا باید رزیتا با صدایی گرفته به من بگوید او دیگر برنمیگردد. آن گفتن و این شنیدن هیچ آسان نبود. چرا نوشتم آخرینبار؟ همین الان دوباره او را دیدم. گوینده باز گفت او دیگر نیست و خودش داشت از دوستانش میگفت که در جنگ رفتند. و خودش داشت کارهایش را آماده میکرد. این بودن و آن نبودن انگار درهمتنیدهاند. سخت است به نبودنش عادت کنیم. عادت میکنیم؟ اینجا و این هنگام، هنگامه سنجش کارهای صادق نیست. همین بس که او سه دهه با شور و با شدت کار کرد و کوشید تا گستره کار دوربین را بگستراند و با زبانِ نقاشی و نمایش و اینستالیشن درآمیزد و در این راه در سویههایی، هم پیشگام بود و هم کامیاب. آن شور و این شدت در نفسهایش بود. ۲۹سال پیش بود که به دانشگاه رفتیم. در آخر جنگ، دانشجو بودیم که با هم به سربازی بردنمان. خاطرهها با هم ساختیم. در مسجدسلیمان و اهواز و نیشابور و مشهد و تهران. در این سالها به هم نزدیک شدیم و گاه دور شدیم. رسمِ دوستی انگار در این زمانه این است. همین چند ماه پیش بود نوشتهای کوتاه درباره عکسهای دهه ۶۰ صادق نوشتم. هنگام نوشتن فاصلهای چندهزارکیلومتری میان او و من بود. آن فاصله را میشد سنجید. در مکان دور بودیم، اما با عکسهایش زمان را فشرد و نزدیک شدیم. حالا اما نمیدانم این فاصله چیست و چگونه باید معنایش کرد. فاصلهای آیا هست؟ به خودم نهیب میزنم؛ نگاه کن دوستهایت را و دوستی را. در دوستی با صادق کم گذاشتم. دوباره دیدمش، اما کوتاه. صادق میخواست باز کار کند و باز خلق کند. صادق نباید میرفت. دوری از هیاهو / آرمان استپانیان مدتها بود صادق تیرافکن را میشناختم. اولین برخورد من با کارهای او زمانی بود که در سال۷۸ مجموعه عکسهایی از قبرستان او را دیدم و همین باعث شد با نوع کارهایش آشنا شوم. او در سال۷۹ نمایشگاهی در گالری سیحون برگزار کرد و به فاصله یک سال بعد من هم در همین گالری نمایشگاهی برپا کردم. همین رفتوآمدها ما را به یکدیگر نزدیک کرد. وقتی آثار او را دیدم متوجه شدم چقدر به فضای کارهای من نزدیک است. علاوهبر ویژگیهای مشترک در آثارش، کارهایش را دوست داشتم. موضوعهای او در عکاسی خیلی صریح و خلوت بود. آثار من هم از لحاظ فرمی خلوت هستند. ضمن اینکه کنتراست کارهای او یکی از بهترینها بود چون سایهروشن را خیلی خوب درک میکرد و تاکید او روی هر پرسوناژ خیلی عالی بود. یکی از نکات دیگری که در کارهایش کاملا مشخص است، انزوای شخصی او بود. ما در دو نمایشگاه که آثار خیلی مدرنی را در پاریس ارایه کرده بود، با هم شرکت کرده بودیم و یکی از نمایشگاههای مشترک ما در سال ۱۳۸۰ در موزه پاریس بود. در تمام مدتی که با او آشنا بودم و در سفرهایی که با هم داشتیم شاهد انزوای شخصی و دوری او از هیاهو بودم. با همه گوشهگیریای که داشت، نهتنها کارهایش بلکه شخصیت او را دوست داشتم. ضمن اینکه او یک خوزستانی، بود و به همین دلیل، او بهعنوان یک عکاس خوزستانی، مورد علاقهام بود. البته باید بگویم جدای از عکسهایش، کارهایی را که در حیطه هنرهای مفهومی و اینستالیشن انجام داده بود به اندازه عکسهایش دوست نداشتم اما عکسهایش دلنشین و خوب بودند. وداع با «تاریخ» / پرویز براتی صادق تیرافکن در تورنتو درگذشت. این خبر یکخطی، اهالی تجسمی و عکاسان را غروب پنجشنبه ۱۹اردیبهشت برای دقایق طولانی در بُهت فروبرد. با اینکه دوستان نزدیک این هنرمند از بیماری تومور مغزیاش آگاهی داشتند؛ اما خیلیها در پس چهره آرام ولی جدی هنرمند ۴۸ساله، بیماریای نمیدیدند. هر آنچه بود، تلاش بود و پرکاری و برپایی نمایشگاههای مهم در موزهها و گالریهای مطرح جهان. خیلیها او را عکاسی بزرگ میشناختند و شماری دیگر به او به چشم یک «هنرمند مفهومی» نگاه میکردند. خود او اما، آذر۹۰ در گفتوگویی با «شرق» گفته بود: «کار من با آن عکاسی مدنظر شما که در دهههای ۶۰ و ۷۰ شکل گرفت، فرق دارد و از این نظر من عکاس نیستم… باید بگویم از اوایل دهه ۸۰، جریان دیگری در عکاسی مطرح شد. من از عکس استفاده میکنم و اساس کارم عکاسی است؛ ولی کلیت کارم ربطی به عکاسی کلاسیک ندارد.» تیرافکن در مجموعههای «تخت جمشید» (۱۹۹۸-۱۹۹۵) و «چغازنبیل» (۹۷-۹۶) به گذشته تاریخی تاکید داشت و رفتهرفته در مجموعههای جدیدتر، از جمله «زورخانه»، این «گذشته»، مقطعی نزدیک به دوران حاضر را دربر گرفت و به گذشته ۷۰، ۸۰ سال پیش ارجاع پیدا کرد. با اینکه معتقد بود «آدم بیگذشته، آدم بیهویت است» ولی این را هم میافزود که گذشته تابوتی نیست که مدام آن را روی دوشمان حمل کنیم. در واقع تیرافکن نوعی نگاه توامان به پیشرو و پشتسر داشت. میگفت: «نگاه به گذشته، هم دربردارنده نگاه به افق پیشروست و هم نگریستن به پشت سر. همیشه در کارهایم سعی میکنم حسی ایجاد کنم که واپسگرایی قلمداد نشود. هدفم از پرداختن به گذشته، از روی دریغ و افسوس نیست. نوعی کنکاش و طرح سوال است. بیشتر آثار این هنرمند به هویت، جنسیت و تقابلهای رخداده بین انسانها در طول تاریخ اشاره دارد. او در سال ۱۳۴۴ در عراق از پدر و مادری ایرانی متولد شد و همراه خانواده در کودکی به ایران بازگشت. در مورد سالهای آغازین زندگیاش به «شرق» گفته است: «در خوزستان بزرگ شدم، اما در کربلا به دنیا آمدم. پدرم از کودکی من، مسوول هیات مذهبی بود. از همان کودکی با هیاتها بزرگ شدم. ازدحام آدمها در هیاتها و زمزمه نوحهها و سینه و زنجیرزنی، تصاویری است که از کودکی مقابل چشمانم بود. این تصاویر برایم آشناست و حس خوبی به من میدهد. من همچنان این مراسم را دوست دارم. جالب اینجاست که عکاسی را با سلفپرتره شروع کردم. بعد به مرورِ زمان آدمها وارد کارهایم شدند و دست آخر، انبوه آدمها، سوژه کارهایم قرار گرفتهاند.» او سال ۱۳۶۹ در رشته «عکاسی» از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و عکاسی حرفهای را از سال ۱۳۷۰ آغاز کرد. طی این مدت توانست جوایز داخلی و خارجی بسیاری را به دست آورد. برخی از آثار این هنرمند، در مجموعههای ثابت موزههای مطرحی چون موزه بروکلین نیویورک، موزه ملی بریتانیا، موزه اروپایی عکس در پاریس، موزه لاکما (لسآنجلس) و همچنین موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشود و شماری از آنها هم تاکنون در حراجهای معتبر هنری در لندن، نیویورک و دوبی به فروش رسیدهاند. تیرافکن طی سالهای اخیر بین تورنتو و تهران در رفتوآمد بود. شعبه گالری اعتماد در دوبی سال۹۰ میزبان نمایشگاه انفرادی این هنرمند بود. در این نمایشگاه تعدادی از فتومونتاژهای او با عنوان «۰۶۱۱» به نمایش درآمد. از سوی دیگر نمایشگاه «هدایای سلاطین» که شامل آثار تیرافکن و دو هنرمند معاصر دیگر خاورمیانه بود، از اواخر اسفند۹۰ تا خرداد۹۱ در موزه اسلامی قطر در معرض دید علاقهمندان قرار گرفت. هدایای سلاطین، یک تور بزرگ نمایشگاهی بود که از موزه هنرهای معاصر لسآنجلس (لاکما) آغاز شد و سهماه در این موزه در معرض دید مخاطبان بود. تیرافکن در این تور نمایشگاهی، یک چیدمان ارایه داد. آخرین نمایشگاه تیرافکن در تهران، سال گذشته در گالری هما برپا شد؛ نمایشگاهی با عنوان «گامهای اولیه» دربردارنده عکسهای هنرمند از اولین گامهای جدیاش در عکاسیاش. او همچنین سال گذشته، در پانزدهمین دوسالانه بینالمللی هنر آسیایی بنگلادش، موفق به دریافت تندیس دوسالانه، مدال طلا، دیپلم افتخار و جایزه نقدی این دوسالانه شد. لازم به ذکر است پیکر این هنرمند قرار است پس از انتقال به تهران تشییع شود. عکاسِ صادق / فرح ابوالقاسم از صادق تیرافکن بهعنوان اولین کسی که ویدیواینستالیشن را در گالری سیحون ارایه کرد، میتوانم یاد کنم؛ چون قبل از او چنین هنری در کشور ما خیلی شناختهشده نبود. او این ویدیو را که فضایی از تخت جمشید بود، در اوایل دهه۷۰ نشان داد. من هم همان زمان با گالری سیحون کار میکردم و بهخاطر رفتوآمدی که به گالری داشتم، تیرافکن را میدیدم و در مورد کارهایمان با یکدیگر صحبت میکردیم. او روی هنر مفهومی و نو خیلی تاثیرگذار بود. یکی از وجوه بسیار مثبت تیرافکن حمایتهای مادی و معنوی زیاد او از هنرمندان جوان بود. گذشته از اینکه خودش هنرمند درجه یک، متفکر، خلاق و نوآور بود، استعدادهای جوان را از نظر مادی و معنوی مورد حمایت قرار میداد. همه خاطرههای من از او خیلی خوب، دلپذیر و مثبت است و هیچ لکه تاریکی از او وجود ندارد. فکر میکنم این تصویر، منحصر به من نیست و همه آنهایی که او را میشناختند یا از او خاطره دارند، چنین ذهنیتی از تیرافکن دارند. حتی نام او با شخصیتش هماهنگ و واقعا صادق بود. هرچند سالها بود تیرافکن از سرطان رنج میبرد ولی شاید تعداد کسانی که این موضوع را میدانستند، خیلی زیاد نبودند منتها در ماههای اخیر، بیماری او شدت گرفته بود و باعث شد یکی از بهترین دوستانمان را از ما بگیرد. نکته مهمی که دوست دارم درباره تیرافکن حتما گفته شود، این است که او خیلی نوآور، پیشرو و خلاق بود. سروصدا و هیاهوی زیادی نداشت و با اینکه در عرصه بینالمللی شناختهشده بود اما همیشه کارهایش بیانگر افکارش بود و خودش هم میدانست در چه جایگاهی قرار دارد. دامنههای غیبت / علیرضا امیرحاجبی هرچند هنرمعاصر ایران فراز و فرودهای بسیاری داشته و هنوز نیز دارد؛ اما برآیند این تحولات پیدرپی بسیار درخشان و گاه شگفتانگیز بوده و ناظران داخلی و خارجی به این نتایج که آینه تمامنمایی از وضعیت کشورمان است اذعان دارند. دهه ۷۰ شمسی زمان رشد و سپس شکوفایی نسل جوان هنرمندان ایران بود که با شکلی جدید از رسانههای بصری، سعی در بیان و نمایش هویت جمعی ایرانیان داشتند. صادق تیرافکن نیز یکی از همین هنرمندان بود. این گروه در جستوجوی مجدد چیزی بودند که اکثر ایرانیان، آن را در گذشته جستوجو میکنند. اما به نظر میرسد که همین گروه از هنرمندان، با دلایل مختلف توانستند این هویت جمعی که عناصر مختلفی نیز داشته و دارد را پیدا کرده و به نمایش گذارند. این عناصر بصری هویتساز در گروه وسیعی ازجمله خط، لباسها، مراسم، اشیا و بسیاری دیگر از پدیدههای زندگی روزمره حضوری مستمر و پایدار دارند. هنرمندانی چون تیرافکن با درک و سپس کشف تاثیرات این عناصر بصری، توانستند بار دیگر آنها را وارد عرصه هنر معاصر کنند. تیرافکن ثابت کرد با وجود تکراری بودن این عناصر در هنر مدرن ایران، باز هم میتوان از آنها به شکل و نحوه دیگری بهره برد. نکته جالب توجه این است که بسیاری بر این گمان بوده و هستند که نسل هنرمندانی چون تیرافکن به شکلی توسط تهاجمات فرهنگی، هویتزدایی شدهاند و دیگر هیچچیز جز ستایش از غرب در آثارشان باقی نمانده است و با ارتباطدادن هنرهای مدرن با انواع و اقسام لابیهای کاذب، سعی در سرکوب هنر معاصر ایران کرده و میکنند. اما هنر تیرافکن و بسیاری دیگر از همنسلان او ثابت کرد که هنرمند جوان بدون اتکا به منابع مالی وسیع که برخی دیگر در اختیار دارند و به این وسیله به مجیزگویی این و آن در آثارشان میپردازند، توانستهاند تا قلب معتبرترین موزهها و گالریهای جهان پیش رفته و هنر و جامعه معاصر ایران را به نمایش گذارند. این نسل، نماینده بیکموکاست جامعه روبهرشد ایران است. حال، برخی با اتهامزنیهای بیمورد در زمینه هنر مدرن و مفهومی به کجا خواهند رسید؟ خود میدانند و خدایشان. یاد صادق تیرافکن، این هنرمند بااستعداد و پرتلاش گرامی باد.
نظر دهید