Muhammed Muheisen، عکاس خبری که برای دهه ها است که از پناهندگان و آوارگان در نقاط مختلف جهان عکس می گیرد. در اینجا او به زبان خودش داستان ۸ عکسش از کودکان آواره را بیان می کند.
(تهیه و نشر از کلوپ عکس ایران)

در عکس بالا، در ماه اوت سال ۲۰۱۵، کودکان پناهنده سوری در حال شرکت در یک کلاس درس در یک مدرسه دوشیفت در نزدیکی مرز سوریه در حومه شهر مرفق- اردن می باشند. کودکان این کمپ نهایت تلاش خود را برای آموزش بیشترین مطالب از کمترین منابع می کنند.

این زبیده فیصل است، دختر بچه پناهنده سوری که من عکس طناب بازی او را در یک محل استقرار غیررسمی در نزدیک مرز سوریه و اردن در جولای ۲۰۱۵ گرفته ام. در عکاسی ام دوست دارم که امید را در نهایت ناامیدی نشان دهم.
اگر شما به یک کمپ بروید، دو جنبه برای نشان دادن وجود دارد، یکی اینکه شما بخواهید فقر و نبود بهداشت را نشان دهید و دیگر جنبه نشان دادن چگونگی گذران زندگی است. پس من تلاش کردم که نشان دهم که چگونه زندگی متوقف نمی شود، حتی در وسط چنین شرایط دشواری.

در نوامبر ۲۰۱۵، در چنین روزی اخبار پر بود از خبرهایی در مورد افغان ها، سوری ها و عراقی هایی که به آنها اجازه عبور از مرزها داده شده بود تا به اروپا بروند، تعداد بسیاری از مردم در مرز یونان- مقدونیه آواره و منتظر بودند. آنها برای هفته ها انتظار می کشیدند، هیچ امیدی نداشتند، هیچ قدرتی نداشتند.
در آنجا مردی بود که از حال رفته بود، دیگر نمی توانست ادامه دهد. او را یک مهاجر دیگر به آغوش کشیده بود و به او دلداری و امید می داد. تمام چیزی که این مرد می خواست امنیت بود، آرامش بود.

این عکس یکی از چندین پرتره گرفته شده از کودکان پناهنده افغان است که من در ژانویه ۲۰۱۴ گرفته ام. من تصمیم گرفتم که اسم و سن هر کودکی را که عکسش را می گیرم یادداشت کنم و به جای نوشتن یک پناهنده افغان، آنها را با نامشان معرفی کنم. این دختر Laiba Hazrat است و شش سال دارد. او یک پناهنده افغان است که در یک محله فقیرنشین در پاکستان به همراه خانواده اش زندگی می کند. این تنها یک مقدمه کوتاه بود، اما من به زیبایی فریبنده او فکر می کنم، که با یک طبیعت سخت ترکیب شده است و باعث می شود که شما به عنوان یک بیننده از خود بپرسید که زندگی از چشمان این کودک چگونه می تواند باشد.

من همیشه به این توجه می کنم که در شرایط سخت، خانواده ها به هم نزدیک تر می شوند. در اینجا، یک زن پناهنده عراقی را که کودکش را در آغوش دارد می بینیم، زمان زیادی از این نمی گذرد که آنها به Greek island در نوامبر ۲۰۱۵ رسیده اند. یک مادر و یا پدر تنها یک هدف را در این شرایط دنبال می کند: حفاظت از فرزندانش. او ممکن است ضعیف باشد، ممکن است هیچ پولی نداشته باشد، اما حداقل این است که می تواند نهایت تلاشش برای محافظت از فرزندش بکند و نهایت عشق را به او منتقل کند.

یک عکس ساده که از طریق زبان بدن یک مادر و با نشان دادن دست او، به شما می گوید که چه قدر این مادر نگران است و چه سردرگمی را احساس می کند. او نمی داند که چه باید بکند و یا چه پیش خواهد آمد، اما او هنوز می تواند نهایت تلاشش را برای حفاظت از فرزندانش بکند.
این مادر، Kutana al-Hamadi است، پناهنده ۲۴ ساله سوری که نگران وضعیت پسر ۷ ماهه اش است، این پسر از سوءتغذیه رنج می برد، در یک پناهگاه غیررسمی در حومه مرفق.

این عکس در حومه اسلام آباد پاکستان در سال ۲۰۱۴ گرفته شده است. فروشندگان بادکنک که ممکن است اصلا دیده نشوند، بادکنک، ارزان ترین چیزی که هرکس می تواند آن را بخرد. اما در اینجا یک بادکنک چیزی بیشتر از یک بادکنک است برای کودکان، تنها وسیله بازی که ممکن است آنها داشته باشند. من آنها را دیدم که با سنگ ها بازی می کردند، آنها از یک کودک که با پلی استیشن بازی می کند شادتر بودند. این ها پیام هایی بودند که من در زمان قدم زدن در چنین محیط هایی دریافت کردم، اینکه تو چیز زیادی برای شاد بودن نیاز نداری.

من این کودکان را دیده ام که بزرگ می شوند. بعضی از آنها کنجکاو بودند که ببینند من با این دستگاه در دستم چه می کنم. مطمئن نبودم که حتی آنها بدانند که این یک دوربین است. اما دوست داشتم به آنها نشان دهم که من با این دستگاه چه می کنم، آنها دورم جمع شده بودند.
منبع:
theguardian
نظر دهید